شمال
تالاب آرامش
اگر به دنبال آرامش و زیبایی بکر در شمال کشور هستید، حتما سری به تالاب استیل عباس آباد بزنید. تالابی که در ۷ کیلومتری شهر آستارا و در حاشیه جاده لوندویل به آستارا قرار دارد و یکی از منحصر به فرد ترین جاذبه های گردشگری گیلان به حساب می آید. البته باید بخت یارتان باشد تا در روزهای پر آبی به این تالاب سفر کنید وگرنه با کمبود آب این سال ها و خشک شدن سفره های زیرزمینی، عجیب نیست اگر جای تالاب استیل عباس آباد، یک تکه زمین بی آب و علف ببینید. به خصوص بعد از خشکی کامل این تالاب در سال ۸۷ که البته با بارش های مناسب سال بعدش جبران شد. این تالاب اگرچه این روزها با خشکی و کم آبی دست و پنچه نرم می کند اما هنوز هم اهمیت اکو توریستی خود را حفظ کرده است. تالاب استیل به دلیل نزدیکی به جاده، تنوع چشماندازهای طبیعی مثل کوهستان، جنگل و مزارع و کشتزارهای اطرافش گردشگران زیادی را به خود جلب می کند. به خصوص که در فصل پرآبی، مکان خوبی برای قایقرانی، جت اسکی و ماهیگیری به شمار می آید.
ضلعغربی تالاب پوشیده از جنگل و پوششهای سبز گیاهی است و در ضلع شرقی آن درختان توسکای شناور منظره بسیار جالب توجهی را به وجود آورده اند که در بهار و تابستان استراحتگاه مسافران بوده و از نظر گردشگری یکی از جاذبههای مهم تلقی میشود. جالب ترین ویژگی این تالاب، درختانی هستند که ریشه در آب دارند. به این ترتیب، درختان هر از چند گاهی در آب جا به جا می شوند و در پهنای تالاب حرکت می کنند. به همین علت، تالاب آستارا به تالاب درختان شناور هم معروف است که در گویش محلی به آن هستل شناور به معنای آبگیر شناور می گویند. این تالاب (باز هم اگر خشک نباشد!) زیستگاه خوبی برای ماهیان مشهوری مثل کپور و اردک ماهی به شمار می رود. علاوه بر این، جایگاه پرندگان کمیابی است که برای زاد و ولد از اروپای مرکزی، ماورای خزر و مناطق قطبی به این منطقه مهاجرت میکنند که مهمترین آن ها چینگیر نوکسرخ است. تالاب عباس آباد ۱۳۸ هکتار وسعت دارد و از سال ۱۳۸۴ به عنوان یکی از پنج منطقه نمونه گردشگری استان گیلان شناخته شده است. گفته می شود قرار است به زودی تله کابینی هم در نزدیکی این تالاب راه اندازی شود تا جاذبه های تفریحی این محل افزایش پیدا کند.
لاهیجان شهر چای و ابریشم
این شهر چندان ناآشنا نیست و حتماً قبلاً اسمش را شنیده اید. لاهیجان، یکی از شهرهای استان گیلان است که از همان ابتدا با ساختار شهری بنا شد.از سمت رشت، مرکز گیلان وارد شهر می شویم. اولین میدان، ابریشم نام دارد، شاید برایتان جالب باشد بدانید قبل از اینکه لاهیجان به خاطر چای خوب و مرغوبش مشهور باشد، ابریشمش مشهور بود؛ شهری واقع در مسیر جاده ابریشم که از قدیم الایام در آن به تولید این الیاف لطیف و زیبا می پرداختند به همین علت لاهیجان نام گرفت یعنی «شهر ابریشم». می توانید با من چرخی در لاهیجان بزنید، اولین میدان داخل شهر، اینجا محله بازار است. در دو طرف خود انواع مغازه هایی را می بینید که اغلب مردم آنچه نیاز دارند از انواع خوراک گرفته تا البسه را از اینجا تهیه می کنند. فکر نمی کنم دیدن این محله ها به دور از قدمت و نوع خاص عرضه کالا که در مورد مواد غذایی مانند سبزیجات محلی به کار می رود لطف چندانی داشته باشد. شمال به طبیعت لطیف و زیبایش مشهور است آنجا که در میان شهرها نیز رد پای خود را به جا گذاشته. برای دیدن مناظر زیبای این شهر پیشنهاد می کنم همین طور مستقیم به مسیر خود ادامه دهیم.
از کنار ساختمان بیمارستان، ارشاد اسلامی، آموزش و پرورش و دادگستری و فرمانداری می گذریم. آنقدر پیش می رویم که خیابان تمام شود و حال در جلوی خود مهمانسرای جهانگردی و باغی از درختان نخل و میوه می بینیم و ساعتی روی چمن ها که روزگاری عقربه های فلزی اش بر اعدادی از بوته های شمشاد و گل های بنفشه حرکت می کردند ولی حالا از کار افتاده، مانند بسیاری از زیبایی های رو به زوال این شهر. اگر مسیرمان را به سمت چپ ادامه دهیم به جاده لنگرود و خروجی شرقی شهر می رسیم ولی سمت راست به خیابان شیشه گران و بلوار شهید مطهری منتهی می شود. شیشه گران خیابانی با وسایلی شیک تر نسبت به سایر قسمت های شهر است.اما بلوار شهید مطهری، در فصول بهار و تابستان این بلوار همانند جاده سبزی که دو طرفش درختان چنار سر به هم آورده اند و تاج هایشان مانند گنبدی سبز تمام مسیر جاده را دربرگرفته اند خودنمایی می کند. در سمت راست این خیابان خانه های ویلایی و در سمت چپ آن استخر لاهیجان دیده می شود، این استخر از ابتدا طبیعی بوده بعد خشکش کردند و دورش را با بتون پوشاندند و میان آن جزیره کوچکی ساختند با پلی که به یک سمت این استخر متصل می شود با ساختمانی نه چندان زیبا در وسطش؛ ساختمانی که می شد با اندکی ذوق و سلیقه معماری با آن چشم انداز زیبا چیزی می شد در نوع خود بی نظیر. از کنار درختان چنار و بوته های شمشاد که همچون حصار کوتاهی به دور درختان میوه و بوته های گل رز کشیده شده اند می گذریم اندکی آن طرف تر در پیاده رو کنار استخر درختان دارتالاب به چشم می خورند. بلوار را تا به انتها می رویم و به یک دوراهی می رسیم؛ یکی به بیرون لاهیجان می رود و دیگری با اندکی شیب به طرف بالا به سمت مقبره کاشف السلطنه و باغ کشاورزی، در جلوی مان نیز شیطان کوه با ۴۱۰ پله که می توان از آن به بالای آبشار و کوه رفت(چیزی شبیه به اماکن مقدس تبت) به چشم می خورد، به علت نشست پله ها و عدم رعایت اصول مهندسی و ایمنی در ساخت آنها پیشنهاد نمی کنم که از آنجا به بالا بروید. به سمت راست می پیچیم، خیابانی با درختان کاج و سرو و چنار، شیب جاده را بالا می رویم وقتی به بالای جاده رسیدیم در یک طرف خود کارخانه چای، باغ کشاورزی و مقبره کاشف السلطنه را می بینیم. شاهزاده حاج محمدمیرزا کاشف السلطنه چایکار؛ کسی که برای اولین بار در ۱۰۵ سال پیش ۲۰۰۰نهال چای را با موافقت دولت هند به ایران آورد و در لاهیجان کاشت.
روحش شاد، همین فرد بود که شهرتی جهانی به این شهر بخشید. اما باغ کشاورزی؛ باغی زیبا با گیاهانی نادر از سراسر دنیا که رو به نیستی است. خوب یادم می آید هرگاه در دوران کودکی ام از کنار این باغ می گذشتم دلم می خواست به درونش بروم، سال ها گذشت و امروز گاهی به آنجا می روم، نه که لذت ببرم، تا شاید بتوانم یکی از بیماری های گیاهان زیبای آنجا را شناسایی کنم. حیف بوته های گل سرخ و پیچ امین الدوله، حیف نخل ها و درختان کاج و سرو و افرا، آن همه زیبایی رو به انحطاط. کاش می شد زمان را برایشان نگه داشت، کاش یادمان می ماند کاری نکنیم که به قانون زمین بربخورد؛ جایی که همیشه دوستش داشتم و برایم مظهر زیبایی بود حالا وقتی واردش می شوی… برگردیم، خب کجا بودیم کنار آرامگاه کاشف السلطنه؛ برمی گردیم و از خیابانی که به سمت بام سبز و تله کابین می رود بالا می رویم. جاده ای کم و بیش پرپیچ و خم و سرسبز با باغ های چای و درختان جنگلی که اطرافش را در بر گرفته اند ما را به بالای کوه (بام سبز) می برند. حالا از آن بالا می توانیم کل شهر را ببینیم. شب هنگام وقتی چراغ ها روشن می شوند شهر مانند جواهری در پای کوه می درخشد، کم کم هیاهوی شهر می خوابد تا روزی دیگر، تا فردا.
سفر به شهر نیما
مسیر یوش بلده به نور که از جاده چالوس آغاز می شود، شما را به دنیایی متفاوت می برد؛ جاده ای کوهستانی و آسفالت که خط ممتد وسط هم دارد، اما رفت و آمد خودروها در آن خیلی کم است. در ایران که جاده کافی به نسبت خوروها وجود ندارد، چنین مسیری آن هم در مناطق البرز که آب و هوایش همواره تهران ها را به خود فرامی خواند، شگفت آور است. در گذر از این مسیر هر جا را که نگاه کنید، تپه، دره و درخت می بینید و روستاهایی با بام های شیروانی، با زمینه رنگ سبز، کمال رنگ را به شما می نمایاند. اگر از میدان آزادی تهران سفر خود را آغاز و استراحتی هم کرده باشید، پس از چهار ساعت به گردنه لاوش می رسید که باد شدیدش ماشین ها را تکان می دهد و بوته های علف را می لرزاند. می گویند با ۳۵۰۰ متر ارتفاع، بلندترین گردنه ایران است که دسترسی جاده ای دارد. برخی کوهنوردان از این جا به قله سیاه سنگ و قله وروشت صعود می کنند. طبیعت در این مکان به اندازه ای مطلق است که صدای ابدیت در گوش آدم طنین انداز می شود. در ادامه سفر به سمت یوش و بلده، جاده کوهستانی سرازیر و کم کم با رودخانه هم سطح می شود. از آن جا به بعد، بار دیگر رو به ارتفاع می روید تا به یوش می رسید که شهرتش را از نیما دارد.
خانه نیما : از جاده انشعابی یوش بلده تا خانه نیما ۵۴ کیلومتر راه است. خانه نیما در پیچ و خم کوچه ای خاکی قرار دارد. خانه را بازسازی کرده اند و مقبره نیما هم در وسط حیاط زیر سنگ مرمر ساده ای که نام و تاریخ تولد و مرگ او بر آن نوشته شده است. نیما در سال ۱۳۳۸ فوت کرده و در شهر ری دفن می شود، اما بعدها او را به همین خانه که خانه پدری اش بوده می آورند؛ عکس های نیما که اغلب او را در طبیعت و در حال شکار نشان می دهد به دیوارهای گرداگرد حیاط آویخته و آفتاب و باد و باران، رنگ بر آنها باقی نگذاشته است. هنوز کف خیلی از اتاق های کوچک و بزرگش در گرداگرد حیاط، تل خاک انباشته است. عکس های قدیمی نشان می دهد که این خانه در آستانه تخریب کامل بوده اما برای بازسازی آن کارهایی انجام شده و هنوز هم خیلی کار دارد. در این خانه تنها خاطره های نیما، منجمد در قاب های رنگ و رو رفته حضور دارند. بعد از چند کیلومتر از یوش، بلده را می بینید که تنها شهر منطقه است و با گردشی به سمت چپ سراشیبی راه شما را به گردنه سیاه سنگ یعنی فصل مشترک سلسله البرز مرکزی می رساند و از آنجا به جنگل و دریا رهنمون می شود. گردنه سیاه سنگ با ۲ هزار و ۸۰۰ متر ارتفاع به خط الرأس نور متصل است و شباهتی به گردنه ژالانه در اورامان حدفاصل مریوان و پاوه دارد. در فاصله ای بسیار کم از بلندترین نقطه این منطقه، جنگل سبز در آن پائین پیش چشمتان گسترده شده و دریا خود را پشت مه پنهان کرده است. اقلیم و پوشش گیاهی کاملاً متفاوت است. در دل شیب، جاهایی نسبتاً هموار، وسیع و سرسبز با کلبه هایی در آن به چشم می خورد که مقر چوپان ها و گله در تابستان است. چوپان ها گله را در مرتع رها می کنند و خودشان هم در کلبه ها می خوابند. اگر هنگام شب رفتید، فرصت خوبی است تا شب کوهستان را تجربه کنید و صبحگاه با صدای سگ ها بیدار شوید و ببینید که مه از پائین رو به بالا می آید و در تپه های اطراف که پر است از درختچه های زرشک سیاه و زالزالک و آلوچه کوهی قدم بزنید و صدای زنگوله بز جلودار گله را از دور بشنوید.
زیبایی و دیگر هیچ : جنگل آب پری بر سر راه نور قرار دارد و به شهر پیوسته است. این بخش از جاده را به همین دلیل جاده آب پری هم می گویند و آبشاری به همین نام هم در خود دارد. سنگ های ریخته شده از کوه بر جاده در چند نقطه، نشان از رانش زمین دارد. یک نکته جالب درباره جاده یوش بلده به نور، کم بودن تعداد ماشین هایی است که از آنجا رفت و آمد می کنند. به ویژه در مسیرهای مرتفع آن هر نیم ساعت یک بار ممکن است صدای موتور ماشینی شما را از طبیعت خالص به دنیای آهن و فلزهای متحرک ببرد. اما چندان نمی پاید؛ همین که ماشین از پیچ بگذرد بار دیگر خود را در آغوش طبیعت کوهستان می یابید که پر است از توان و تعادل و زیبایی. هر چه به شهر نور نزدیک تر می شوید، خلوص طبیعت کم تر و تعداد ماشین هایی که در جاده رفت و آمد می کنند و آدم هایی که برای گردش آمده اند بیشتر می شود، تمشک های کنار جاده آخرین گیاهان این جنگل هستند که در مسیر سفر می بینید و بزودی به شهر نور وارد می شوید. در دل پارک جنگلی نور، راهی کم عرض شما را به مرداب نور می رساند. وسعت مرداب ساکت و آرام تا اندازه ای است که اگر بخواهید دور آن را قدم بزنید، بیش از یک و نیم ساعت طول خواهد کشید. گاه از جلوی پایتان قورباغه ای که برای آفتاب گرفتن از آب بیرون آمده می پرد و خود را باز به آب می افکند. مارهای آبی سرشان از آب بیرون است و تنه درازشان را تاب می دهند و شنا می کنند؛ تنها حرکتی که بر آب ایجاد می شود، همین موج های گرد کوچکی هستند که مارها شناکنان به وجود می آورند.
وجه تسمیه یوش : چند روایت از وجه تسمیه یوش نقل شده است. عده ای معتقدند که یوشی ها از طایفه سلسله ساسانی هستند. قباد دو پسر به نام انوش و کیایوش داشت که از مادر جدا بودند؛ پس از فوت پدر، بین دو برادر نزاعی در گرفت و کیایوش در این جنگ کشته شد. پس از این اتفاق، خانواده کیایوش برادر قتل را به منطقه ییلاقی مورد بحث ما تبعید کردند و این ناحیه به یاد کیایوش به یوش مسمی شد. اما معمرین روستا نقل می کنند که نام قدیم روستا یواش بود و یوش تغییر یافته یواش است. آنان می گویند که نیروهای حکومتی روستا، جلوی کسانی را که برای اولین بار وارد آبادی می شدند می گرفتند و آنان را آهسته و آرام به داخل روستا هدایت می کردند.
در خرداد ماه به گیلوان سفر کنید
روستای گیلوان در مرز استانهای اردبیل و گیلان، بین شهرهای خلخال و رشت قرار دارد. روستایی از توابع بخش شاهرود شهرستان خلخال که در ۶۵ کیلومتری جنوب شرقی این شهرستان و ۴۵ کیلومتری رشت واقع شده و در این روزهای خردادماهی، طبیعت زیبا و آب و هوای لطیفی دارد. روستای گیلوان از شرق به استان گیلان از جنوب به روستای علی آباد و ماد جولان، از باختر به روستای شال و از شمال به جنگلهای تالش متصل میشود. ارتفاع این روستای کوهپایهای از سطح دریا ۱۰۸۰ متر است و آب و هوای آن در زمستانها سرد و در تابستانها معتدل است. گورستان باستانی روستا کشف شده در منطقه خانقاه گیلوان، نشانگر بومی بودن قوم گیلوان در این روستاست. مردم روستای گیلوان به گویشهای تاتی و تالشی حرف میزنند . مزار مقدس امامزاده عین علی (ع) در دل باغات سیب و گردو و گیلاس و در بالای تپهای در خانقاه گیلوان قرار گرفته و برای رسیدن به این امامزاده باید از باغهایی که کوههای سرافراشته آن را در بر گرفته، گذشت.
اقتصاد روستای گیلوان بر پایه فعالیتهای زراعی، باغداری، دامداری و صنایع دستی استوار است. زراعت عمده روستا، کشت دیم است و گندم مهمترین محصول دیمی آن است. توتون، ذرت، سیبزمینی، یونجه و لوبیا از دیگر محصولات زراعی روستاست. زردآلو، سیب، به و گلابی از محصولات باغی آن است. محصولات مهم دامی آن عبارتند از: گوشت تازه و انواع لبنیات، پرورش طیور خانگی. مردم روستا به ویژه زنان، با بافت و تولید صنایع دستی مانند گلیم، جاجیم، شال و جوراب در بهبود وضعیت اقتصادی خانوار نقش مهمی ایفا میکنند. معماری روستای گیلوان به دلیل استقرار در ناحیه کوهستانی، از دیگر روستاهای استان اردبیل متفاوت است. سقف خانهها گلی است و درهای ورودی و پنجرهها، برای جلوگیری از سرما کوچک انتخاب شدهاند. در ساخت خانههای قدیمی از مصالح بومی سنگ، ملات کاهگل و چوب استفاده شده است. چشمانداز رودخانه پر آب گیلوان، ارتفاعات پیرامون روستا، جنگلهای انبوه و سرسبز و هوای مهآلود، تصویری رویایی پیشا روی گردشگران روستای گیلوان ترسیم میکند. مراتع سرسبز و مزارع طلایی گندم، گرداگرد روستای گیلوان را در برگرفتهاند. باغهای انبوه و پربار میوه از دیگر جاذبههای طبیعی این روستاست. مراتع زیبای روستا همانند گردنبند زیبایی روستا را در میان گرفتهاند و درختان میوه و مزارع گندم جاذبههای آن را دو چندان کردهاند.
در قلمروی شیطان!؟
کافی است یک بار پایتان به شهر زیبای لاهیجان برسد تا تمام مردم شهر شما را به دیدن شیطان کوه دعوت کنند! منطقه خوش آب و هوایی که با آبشار و دریاچه ای به همین نام، گردشگر پذیرترین نقطه لاهیجان به حساب می آید. شاید نام عجیب این کوه مهم ترین دلیل جذب گردشگران کنجکاوی باشد که در شیطان کوه دنبال ردپای ابلیس می گردند؛ اما شیطان کوه نه شیطان دارد و نه فرشته! سرتاسر این منطقه پوشیده از درختان کهنه ای است که هوای مطبوعی را به ریه های مسافران هدیه می کنند. عده ای معتقدند شیطان کوه لفظ تغییر یافته شاهنشین کوه است. با این وجود، این نام امروز آنقدر جا افتاده که در نزدیکی منطقه شیطان کوه بیشتر واحدهای صنفی نامشان را از لفظ شیطان برگرفته اند. از طباخی گرفته تا سلمانی! درباره نامگذاری شیطان کوه اطلاعات دقیقی در دست نیست اما عده ای معتقدند شیطان کوه لفظ تغییر یافته شاهنشین کوه است. با این وجود، این نام امروز آنقدر جا افتاده که در نزدیکی منطقه شیطانکوه بیشتر واحدهای صنفی نامشان را از لفظ شیطان برگرفته اند. از طباخی گرفته تا سلمانی! این در حالی است که بنابر تاریخ، در گذشته به این منطقه شاه نشین می گفتند و برکه ای که ۲۰۰ متر عرض و ۷۰ متر طول داشت در جلوی آن بود که برای انبار کردن آب در امر آبیاری از آن استفاده می شد. امروز برکه به دریاچه ای مصنوعی تبدیل شده که در میان آن جزیره ای وجود دارد و عمارت کوچکی در این جزیره خودنمایی می کند. در دل شیطان کوه آبشاری مصنوعی ایجاد شده که آب آن از همین دریاچه که به استخر لا هیجان معروف است، سرچشمه می گیرد استخر لاهیجان اکنون نسبت به گذشته بزرگتر و زیباتر و اطراف آن با سنگفرش هایی که برای پیاده روی اختصاص پیدا کرده پوشیده شده است. در کنار استخر و در پای این کوه های همیشه سبز کم ارتفاع آپارتمان ها و خانه هایی ویلایی با سقف ها و رنگ آمیزی شاد جلوه زیبایی به این شهر داده. انگار چهره طبیعت و شهر با هم آمیخته شده تا این زیبایی دوچندان شود.
بام سبز : در مسیر بالای شیطان کوه، فضای باصفایی وجود دارد که به “بام سبز” لاهیجان مشهور است. این محوطه سبز و زیبا به وسیله گذرگاهی به قسمت جنوبی پای کوه منتهی می شود. از بام سبز حدود هزار پله سیمانی تا پای کوه تعبیه شده که یکی از مسیرهای منتهی به بام سبز است. آبشاری زیبا و دیدنی از بدنه کوه به طرف پای کوه سرازیر میشود. این مسیر را می توانید هم پیاده و هم با ماشین طی کنید اما توصیه ما این است که فرصت تماشای سرسبزی بام را از دست ندهید و پیاده راهی این مسیر شوید. در بام سبز و اطراف تله کابین لاهیجان فضای بسیار بزرگی برای کوهنوردی و پیاده روی مورد استفاده قرار می گیرد. برای رفتن به ایستگاه دوم تله کابین هنگامی که داخل کابین بنشینید اگر زیر پای خود را نگاه کنید، جنگل ها و باغات چای و شیروانی و سقف خانه ها را می بینید که خیلی آرام از بالای آنها رد می شوید. اگر به شهر نگاه کنیم مقبره کاشف السلطنه و کمی آن طرف تر دانشگاه آزاد لاهیجان دیده می شود. آپارتمان ها و خانه های ویلایی و از همه مهم تر گنبد طلایی با دو گلدسته نورانی امامزاده آقا سیدحسین(ع) که به طرز دقیقی در وسط شهر قرار گرفته است.