مازنداران
سفر به شهر نیما
مسیر یوش بلده به نور که از جاده چالوس آغاز می شود، شما را به دنیایی متفاوت می برد؛ جاده ای کوهستانی و آسفالت که خط ممتد وسط هم دارد، اما رفت و آمد خودروها در آن خیلی کم است. در ایران که جاده کافی به نسبت خوروها وجود ندارد، چنین مسیری آن هم در مناطق البرز که آب و هوایش همواره تهران ها را به خود فرامی خواند، شگفت آور است. در گذر از این مسیر هر جا را که نگاه کنید، تپه، دره و درخت می بینید و روستاهایی با بام های شیروانی، با زمینه رنگ سبز، کمال رنگ را به شما می نمایاند. اگر از میدان آزادی تهران سفر خود را آغاز و استراحتی هم کرده باشید، پس از چهار ساعت به گردنه لاوش می رسید که باد شدیدش ماشین ها را تکان می دهد و بوته های علف را می لرزاند. می گویند با ۳۵۰۰ متر ارتفاع، بلندترین گردنه ایران است که دسترسی جاده ای دارد. برخی کوهنوردان از این جا به قله سیاه سنگ و قله وروشت صعود می کنند. طبیعت در این مکان به اندازه ای مطلق است که صدای ابدیت در گوش آدم طنین انداز می شود. در ادامه سفر به سمت یوش و بلده، جاده کوهستانی سرازیر و کم کم با رودخانه هم سطح می شود. از آن جا به بعد، بار دیگر رو به ارتفاع می روید تا به یوش می رسید که شهرتش را از نیما دارد.
خانه نیما : از جاده انشعابی یوش بلده تا خانه نیما ۵۴ کیلومتر راه است. خانه نیما در پیچ و خم کوچه ای خاکی قرار دارد. خانه را بازسازی کرده اند و مقبره نیما هم در وسط حیاط زیر سنگ مرمر ساده ای که نام و تاریخ تولد و مرگ او بر آن نوشته شده است. نیما در سال ۱۳۳۸ فوت کرده و در شهر ری دفن می شود، اما بعدها او را به همین خانه که خانه پدری اش بوده می آورند؛ عکس های نیما که اغلب او را در طبیعت و در حال شکار نشان می دهد به دیوارهای گرداگرد حیاط آویخته و آفتاب و باد و باران، رنگ بر آنها باقی نگذاشته است. هنوز کف خیلی از اتاق های کوچک و بزرگش در گرداگرد حیاط، تل خاک انباشته است. عکس های قدیمی نشان می دهد که این خانه در آستانه تخریب کامل بوده اما برای بازسازی آن کارهایی انجام شده و هنوز هم خیلی کار دارد. در این خانه تنها خاطره های نیما، منجمد در قاب های رنگ و رو رفته حضور دارند. بعد از چند کیلومتر از یوش، بلده را می بینید که تنها شهر منطقه است و با گردشی به سمت چپ سراشیبی راه شما را به گردنه سیاه سنگ یعنی فصل مشترک سلسله البرز مرکزی می رساند و از آنجا به جنگل و دریا رهنمون می شود. گردنه سیاه سنگ با ۲ هزار و ۸۰۰ متر ارتفاع به خط الرأس نور متصل است و شباهتی به گردنه ژالانه در اورامان حدفاصل مریوان و پاوه دارد. در فاصله ای بسیار کم از بلندترین نقطه این منطقه، جنگل سبز در آن پائین پیش چشمتان گسترده شده و دریا خود را پشت مه پنهان کرده است. اقلیم و پوشش گیاهی کاملاً متفاوت است. در دل شیب، جاهایی نسبتاً هموار، وسیع و سرسبز با کلبه هایی در آن به چشم می خورد که مقر چوپان ها و گله در تابستان است. چوپان ها گله را در مرتع رها می کنند و خودشان هم در کلبه ها می خوابند. اگر هنگام شب رفتید، فرصت خوبی است تا شب کوهستان را تجربه کنید و صبحگاه با صدای سگ ها بیدار شوید و ببینید که مه از پائین رو به بالا می آید و در تپه های اطراف که پر است از درختچه های زرشک سیاه و زالزالک و آلوچه کوهی قدم بزنید و صدای زنگوله بز جلودار گله را از دور بشنوید.
زیبایی و دیگر هیچ : جنگل آب پری بر سر راه نور قرار دارد و به شهر پیوسته است. این بخش از جاده را به همین دلیل جاده آب پری هم می گویند و آبشاری به همین نام هم در خود دارد. سنگ های ریخته شده از کوه بر جاده در چند نقطه، نشان از رانش زمین دارد. یک نکته جالب درباره جاده یوش بلده به نور، کم بودن تعداد ماشین هایی است که از آنجا رفت و آمد می کنند. به ویژه در مسیرهای مرتفع آن هر نیم ساعت یک بار ممکن است صدای موتور ماشینی شما را از طبیعت خالص به دنیای آهن و فلزهای متحرک ببرد. اما چندان نمی پاید؛ همین که ماشین از پیچ بگذرد بار دیگر خود را در آغوش طبیعت کوهستان می یابید که پر است از توان و تعادل و زیبایی. هر چه به شهر نور نزدیک تر می شوید، خلوص طبیعت کم تر و تعداد ماشین هایی که در جاده رفت و آمد می کنند و آدم هایی که برای گردش آمده اند بیشتر می شود، تمشک های کنار جاده آخرین گیاهان این جنگل هستند که در مسیر سفر می بینید و بزودی به شهر نور وارد می شوید. در دل پارک جنگلی نور، راهی کم عرض شما را به مرداب نور می رساند. وسعت مرداب ساکت و آرام تا اندازه ای است که اگر بخواهید دور آن را قدم بزنید، بیش از یک و نیم ساعت طول خواهد کشید. گاه از جلوی پایتان قورباغه ای که برای آفتاب گرفتن از آب بیرون آمده می پرد و خود را باز به آب می افکند. مارهای آبی سرشان از آب بیرون است و تنه درازشان را تاب می دهند و شنا می کنند؛ تنها حرکتی که بر آب ایجاد می شود، همین موج های گرد کوچکی هستند که مارها شناکنان به وجود می آورند.
وجه تسمیه یوش : چند روایت از وجه تسمیه یوش نقل شده است. عده ای معتقدند که یوشی ها از طایفه سلسله ساسانی هستند. قباد دو پسر به نام انوش و کیایوش داشت که از مادر جدا بودند؛ پس از فوت پدر، بین دو برادر نزاعی در گرفت و کیایوش در این جنگ کشته شد. پس از این اتفاق، خانواده کیایوش برادر قتل را به منطقه ییلاقی مورد بحث ما تبعید کردند و این ناحیه به یاد کیایوش به یوش مسمی شد. اما معمرین روستا نقل می کنند که نام قدیم روستا یواش بود و یوش تغییر یافته یواش است. آنان می گویند که نیروهای حکومتی روستا، جلوی کسانی را که برای اولین بار وارد آبادی می شدند می گرفتند و آنان را آهسته و آرام به داخل روستا هدایت می کردند.