گردشگری
مقر حکمرانی زندیان در سنندج
عمارت خسروآباد سنندج به عنوان یکی از قدیمیترین بناهای تاریخی استان کردستان در بلوار «شبلی» سنندج قرار دارد. عمارتی که در نوع خود بینظیر است و روزگاری مرکز حکومت اردلان بویژه خسروخان اردلان به حساب می آمد…عمارت خسرو آباد در باغی به همین نام قرار دارد که به وسیله چهار خیابان عملا به چهارباغ خسروآباد تبدیل شده است. اطراف این باغ چهار خندق به چشم می خورد که با انواع درختان مختلف احاطه شده و جلوه خاصی به مجموعه داده است. بنای اصلی عمارت خسروآباد (خسرویه) به حکومت زندیه و دوره خسروخان اول (حکمران کردستان) بازمی گردد. این عمارت با خصوصیات معماری بومی، عمارتی اشرافی را جلوی چشمان شما می آورد که برای دیدن آن حاضرید بارها به بلوار شبلی سنندج سری بزنید و آن را از نزدیک ببینید! البته نظرات گوناگونی در خصوص این مقر حکومتی کردستان وجود دارد به طوری که بعضی صاحبنظران قسمت شرقی بنا را که قصر نامیده میشود مربوط به دوران زندیه میدانند و توسعه و تکمیل آن را توسط امانالله خان اردلان میدانند. عمارت خسرو آباد کتیبهای دارد که اسم فتحعلی شاه قاجار و والی کردستان امانالله خان به تاریخ ۱۲۲۳ هجری قمری روی آن حک شده است. مجموعه عمارت و باغ آن علاوه بر دو بخش اصلی یعنی قصر سلطنتی با ورودی ستوندار در بخش غربی و ساختمان شرقی با غلام گردشها و ایوان ستون دار مشرف بر صحن عمارت و فضای بیرونی بنا دارای فضاهای دیگری چون حمام، اتاق قاپچیان یا قاپوچی یعنی حاجب و دربان و خدمتکاران است. تزئینات معماری این بنا شامل گچبری، آجرکاری، اروسیهای زیبا و حوض چلیپا شکل داخل عمارت است و آنچه که براساس وضعیت ظاهری و ترکیب بنای خسروآباد قابل تامل است هم به نو بودن بافت و ترکیب مصالح و سبک مشترک قصر، آشپزخانه، حمام و اصطبل به انضمام دیوارهای حفاظ شرقی، غربی و جنوبی است که مربوط به یک دوره بوده است. آب این مجموعه جاری و شرب و از مجموعه قناتهای تعبیه شده در روی کوه آبیدر تامین میشود و از دیگر بخشهای قابل توجه کاخ خسروآباد وجود حوض و فواره با آب جاری در طبقه سوم قصر است. این عمارت تا همین چند روز پیش، بسته بود تا مرمت آن انجام شود و حالا بعد از ۵سال، درهای قصر به روی شما باز شده است و می توانید سری به هزارتوی این خانه اعیانی و بنای دیدنی بزنید. البته کار بازسازی تمام قسمت های بنا تمام نشده و نهایتا تا ۶ماه آینده تکمیل خواهند شد.
کلیسایی که روس ها در قزوین ساختند
بناهای تاریخی- مذهبی همیشه شگفت انگیز بوده اند؛ حتی اگر این بنا یک کلیسای قدیمی و کوچک باشد که در دل منطقه ای مسلمان نشین جا خوش کرده باشد. کلیسای کانتور، کلیسای کوچکی است که باید آن را در قزوین ببینید؛ شهری که به گواه تاریخ تا پیش از ورود اسلام به ایران زرتشتی بود و پس از آن یک دست مسلمان. با این حال کلیسای کوچک کانتور وقتی ساخته شد که روس ها در جنگ جهانی دوم بخش هایی از ایران را اشغال کردند و برای انجام فرایض دینی شان این کلیسا را بنا گذاشتند. برای دیدن این بنای تاریخی باید سری به شمال قزوین بزنید تا ساختمان قدیمی کانتور را با طرح چلیپایی اش ببینید. محراب این کلیسا رو به شرق است و ورودی آن در ضلع غربی. از این ورودی که بگذرید یک سقف شیبدار را می بینید که پس از آن در ورودی قرار دارد. کمی جلوتر به پیش فضای هال می رسید که بالای آن برج ناقوس کلیسا با ارتفاع حدود ۱۱ متر به چشم میخورد. شاید به دلیل همین برج بلند باشد که کلیسای کانتور را به نام برج ناقوس می شناسند.نقشه معماری کلیسا چند ضلعی نامنظم است که با آجر قرمز لعابدار پوشیده شده و نمای جالبی پیدا کرده است. در نمای خارجی کلیسا هم ستونهای تزیینی زیبایی به چشم میخورد و به دلیل همین شکل و شمایل خاص کلیسای کانتور در میان بناهای تاریخی قزوین جایگاهی متفاوت پیدا کرده است.در ورودی این کلیسا بعد از عبور از ایوان کوچکی که نیم متر از سطح زمین بالاتر است، به سالن اصلی و دو اتاق کوچک در شمال و جنوب آن باز می شود که هر کدام با پنجرههای نعل اسبی به بیرون ارتباط دارند. هال هم شامل نمازخانه و محراب است و در دو طرف آن، دو فضای مستطیل شکل طراحی شده است.اما اگر دوست دارید از تاریخچه این بنای فرنگی ساز بدانید، باید بگوییم که در دوره مشروطه، محوطهای به نام کانتور در اختیار روسهای تزاری قرار گرفت که دفاتر اداری خود را در آن مستقر کردند. پس از آن کلیسای کانتور در داخل این محوطه توسط شرکت راهسازی روس ها بنا شد. اگر گذارتان به کانتور بیفتد می بینید که در محوطه کلیسا دو مقبره قرار دارد. این دو مقبره ربطی به خادمان یا کشیشان کلیسا ندارد؛ یکی از این مقبره ها متعلق به یک خلبان روسی است که بر اثر سقوط هواپیمایش در جنگ جهانی اول کشته شد و دیگری متعلق به یک مهندس راهسازی روسی است.
گنبد علویان همدان
در چهار باغ علویان در نزدیکی میدان امام زاده عبد الله همدان قرار دارد.این اثر که یکی از شاهکارهای معماری و گچبری بعد از اسلام در همدان است طی شماره ۹۴ در مورخه ۱۵/۱۰/۱۳۱۰ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیدهاست. بر اساس شناسنامه فنی بنا این گنبد یکی از یادمانهای متعلق به اواخر دوره سلجوقیان در قرن ششم هجری است که توسط خاندان علویان ابتدا به عنوان مسجد احداث شدهاست و سپس در دورهای بعد با ایجاد سردابی در زیر زمین به مقبره آن خاندان تبدیل گردیدهاست خاقانی به کنایه از آن به عنوان گنبد سبز یاد نمودهاست و فرهنگ عامیانه مردم استان همدان نیز بر این امر دلالت دارد که میگوید :
دلا دوشم دلا دوشم دلا دوش
به حق گنبد سبز سیه پوش
اما چرا سیه پوش ؟ توضیح آن این است که یک دسته از بازماندگان فعلی علویان در همدان هنوز هم سیه پوش هستند و با شناسنامه هائی به این عنوان وجود دارند راوندی صاحب مجمع التواریخ و القصص نیز گنبد علویان را به عنوان تریه اسلاف مطرح نمودهاست علت نام گذاری این بنا به گنبد علویان این بودهاست که در گذشتههای دور دارای گنبد بوده گرچه در اثر گذشته زمان گنبد آن فرو ریختهاست از سوی دیگر علاقه شدید مردم به سادات و دوستداران امام علی(ع) و مدفون بودن دو تن از احفاد خاندان علویان در این بنا از دلایل دیگر آن بودهاست. گنبد علویان یکی از برجستهترین آثار سلجوقی است که در سده ۶ و ۷ هجری قمری ساخته شده است. شکل ظاهری این گنبد شبیه «گنبد سرخ مراغه» است. «گنبد علویان» در حیاط مدرسه علویان قرار گرفته و هر ساله به شکل مستمر مورد مرمت و بازسازی قرار میگیرد. مدرسه علویان قدیم در دوره پهلوی اول ساخته شده و به دلیل این که در گذشته حوزه میراث فرهنگی و آموزش یکی بوده، مدرسه در کنار این بنا ساخته شده است. در سرداب گنبد دو قبر از خاندان علویان وجود دارد، و فراز ورودی این گنبد از گچبریهای برجسته منحصر به فردی برخوردار است.
مجموعه گنجعلی خان یا دالان تاریخی کرمان
بعید است که کسی به کرمان سفر کند و سری به تاریخی ترین مجموعه فرهنگی این شهر نزند. مجموعه گنجعلیخان که در هر گوشه آن می توان ردی از فرهنگ و تاریخ صفویه را دید. گنجعلی خان یکی از سرداران سلحشور دربار صفویه بود که در سال ۱۰۰۵ قمری به فرمان شاه عباس صفوی حاکم کرمان شد. مردی لایق و حاکمی دلیر و مدیر که در دوران حکومتش کرمان روشنترین دوران تاریخی خود را پشت سر گذاشت. ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هدیه ای بود که گنجعلی خان به کرمان داد و البته به جز آن، آبادانی و رونق فرهنگی این شهر در سال های ۱۰۰۵ نت ۱۰۳۴ قمری که نتیجه ای جز تبدیل شدن شهر ضعفا به دهکده اغنیا نداشت. از جمله بناهای عام المنفعه ای که به دستور این حاکم در شهر کرمان ساخته شد، مجموعه گنجعلیخان است که در دوران حکومت او احداث و امروزه از جاذبههای تاریخی و دیدنی شهر کرمان محسوب میشوند. مجموعه گنجعلیخان شامل میدان، مسجد، حمام، بازار، سرا و سایر ابنیه دیگری است که در مرکز شهر کرمان و در حاشیه بازار واقع شده و در ساخت، شکل گیری و تکامل بازار کرمان تأثیر گذار بوده است. مساحت این مجموعه حدود ۱۱هزار متر مربع است و تمام بناهای آن در محورهای شرقی – غربی و شمالی – جنوبی میدان شکل گرفتهاند. با توجه به کاربریهای متفاوت این مجموعه، بازارها و مساجد کوچکی در چهار جناح میدان بنا کردهاند و یک مسجد اختصاصی در ضلع شرقی میدان وجود دارد که با توجه به تزیینات منحصر به فرد، میتوان آن را موزهای از هنرهای بدیع معماری برشمرد.
حمام گنجعلیخان یکی از مهمترین بناهای مجموعه است که در ضلع جنوب میدان و در میانه بازار بزرگ کرمان واقع است و در سال ۱۰۲۰ قمری به دست سلطان محمد، معمار یزدی ساخته شده است. در حمام گنجعلیخان می توانید نمونه های جالبی از نقاشیها، مقرنس کاریها، کاشیکاریها و گچبرهای زیبا را ببینید که همراه با استفاده از تزیینات سنگی بسیار ظریف جلوه گری می کنند. این حمام شامل سردر، دالان ورودی، رختکن، هشتی حدفاصل گرمخانه، خزینه، چال حوض، بخش خصوصی و تون است و تا حدود ۶۰ سال پیش دایر بوده اما در حال حاضر کاربری گردشگری پیدا کرده و همه روزه به ویژه در ایام تعطیل، پذیرای بازدیدکنندگان بسیاری است. در این حمام مجسمههای مومی ملبس به لباسهای سنتی مردم کرمان، صحنههایی از استحمام به شیوه سنتی را به نمایش گذاشتهاند. در کنار این مجسمهها وسایل مختلف حمام نیز نمایش داده میشود. این مجسمهها در سال ۱۳۵۲ در دانشکده هنرهای زیبای تهران، طراحی و به این محل منتقل شدند. اما از دیگر آثاری که از مجموعه گنجعلیخان بر جای مانده، میدانی در بخش مرکزی شهر کرمان است که در حاشیه بازار بزرگ واقع شده است و همانند میدانهای نقش جهان در اصفهان و یا میرچخماق در یزد، در اطراف خود بعضی از عناصر شهری را گردآورده است. در ۳ ضلع میدان گنجعلیخان بازار واقع شده و در ضلع دیگرش سرای گنجعلیخان قرار دارد. وجود حمام، آب انبار، ضرابخانه و همجواری با بازارها و چهار سوق، این مجموعه به هم تنیده را کامل کرده است. طاقنماهای آجری، کاشیکاری، فضای سبز، حوض آب و دیگر آثار دیدنی، بر زیبایی این میدان افزوده اند.
مسجد گنجعلی خان هم در ضلع شرقی و در جوار سرای گنجعلیخان واقع شده است. ورودی آن از طریق طاقنماهای میدان بوده و در بدنه داخلی طاقنما تزیینات گچبری با طرح گره دیده میشود. تاریخ احداث مسجد سال ۱۰۰۷ قمری است. نقشه گنبدخانه مربع است که در پاکار تبدیل به ۸ و در مرکز گنبد تبدیل به نورگیر ۱۲ ضلعی شده است. تمامی سطح داخلی گنبد با مقرنسکاری و تزیینات مرسوم دوره صفویه تزیین شده است. موزه سکه گنجعلی خان اما در اواسط بازار غربی و در شمال میدان واقع است. نقشه آن چهار طاقی و به شکل ۸ ضلعی می باشد که دارای گنبد مرکزی و ایوان های جانبی است. طاقها و ایوانهای ضرابخانه با گچبریهای زیبایی تزیین گردیده است. این بنا از آثار اواخر دوره گنجعلیخان است و محل ضرب سکه و مسکوکات طلا و و نقره دولتی بوده است و در حال حاضر انواع سکههای قدیمی در غرفههای آن به نمایش گذاشته شده و یکی از معتبرترین موزههای سکه ایران است. آب انبار گنجعلی خان را می توانید در حد میانی بازار غربی ببینید که دارای سردری زیبا با تزیینات مربوط به دوره صفویه است و تاریخ احداث آن به ۱۰۲۹ قمری برمی گردد. این آب انبار به دستور علیمردان خان پسر گنجعلیخان بنا شده و یکی از معتبرترین آب انبارهای شهر در عصر خود تلقی میشده است. سرای گنجعلیخان را اما می توانید در ضلع شرقی میدان ببینید. در محور این سرا سردر بلند و زیبایی وجود دارد که تاریخ احداث آن به سال ۱۰۰۷ قمری می رسد. نمای این سرا دارای کاشیکاری معرق بوده و طرحهای مورد استفاده در آن نقوش مرسوم عصر صفویه است که تحت تأثیر هنر نقاشی چین و مغول ترسیم شده اند. اما حتی اگر هیچ کدام از این بناها را ندیده باشید، بازار گنجعلی خان را حتما دیده اید. این بازار خط مستقیمی است که در دو سوی آن دو دروازه ورودی و خروجی شهر یعنی دروازه ارگ و دروازه مسجد (وکیل) قرار دارد. طول آن حدود ۳ کلیومتر است و از کاروانسراها، سراها و تیمچههایی تشکیل شده که همگی در دو راستای عمود بر هم جای گرفتهاند. بخشی از بازار بزرگ کرمان در مجاورت مجموعه گنجعلیخان قرار دارد که بازار مسگری و بازار گنجعلیخان از آن جملهاند. بازار مسگری در امتداد بازار کلاه مالی در ضلع شمالی و شرقی میدان گنجعلیخان هستند که عناصری مثل ضرابخانه و آب انبار در آن قرار گرفتهاند. بازار جنوبی گنجعلیخان هم که حمام در اواسط آن قرار دارد و بخشی از بازار بزرگ (راسته بازار) را تشکیل میدهد و در امتداد بازار سراجها قرار دارد. اما در تلاقی بازار غربی و جنوبی در گوشه جنوب غربی، چهار سوق بزرگی شکل گرفته که معماری این فضا در نوع خود کم نظیراست.
سفر به شهر نیما
مسیر یوش بلده به نور که از جاده چالوس آغاز می شود، شما را به دنیایی متفاوت می برد؛ جاده ای کوهستانی و آسفالت که خط ممتد وسط هم دارد، اما رفت و آمد خودروها در آن خیلی کم است. در ایران که جاده کافی به نسبت خوروها وجود ندارد، چنین مسیری آن هم در مناطق البرز که آب و هوایش همواره تهران ها را به خود فرامی خواند، شگفت آور است. در گذر از این مسیر هر جا را که نگاه کنید، تپه، دره و درخت می بینید و روستاهایی با بام های شیروانی، با زمینه رنگ سبز، کمال رنگ را به شما می نمایاند. اگر از میدان آزادی تهران سفر خود را آغاز و استراحتی هم کرده باشید، پس از چهار ساعت به گردنه لاوش می رسید که باد شدیدش ماشین ها را تکان می دهد و بوته های علف را می لرزاند. می گویند با ۳۵۰۰ متر ارتفاع، بلندترین گردنه ایران است که دسترسی جاده ای دارد. برخی کوهنوردان از این جا به قله سیاه سنگ و قله وروشت صعود می کنند. طبیعت در این مکان به اندازه ای مطلق است که صدای ابدیت در گوش آدم طنین انداز می شود. در ادامه سفر به سمت یوش و بلده، جاده کوهستانی سرازیر و کم کم با رودخانه هم سطح می شود. از آن جا به بعد، بار دیگر رو به ارتفاع می روید تا به یوش می رسید که شهرتش را از نیما دارد.
خانه نیما : از جاده انشعابی یوش بلده تا خانه نیما ۵۴ کیلومتر راه است. خانه نیما در پیچ و خم کوچه ای خاکی قرار دارد. خانه را بازسازی کرده اند و مقبره نیما هم در وسط حیاط زیر سنگ مرمر ساده ای که نام و تاریخ تولد و مرگ او بر آن نوشته شده است. نیما در سال ۱۳۳۸ فوت کرده و در شهر ری دفن می شود، اما بعدها او را به همین خانه که خانه پدری اش بوده می آورند؛ عکس های نیما که اغلب او را در طبیعت و در حال شکار نشان می دهد به دیوارهای گرداگرد حیاط آویخته و آفتاب و باد و باران، رنگ بر آنها باقی نگذاشته است. هنوز کف خیلی از اتاق های کوچک و بزرگش در گرداگرد حیاط، تل خاک انباشته است. عکس های قدیمی نشان می دهد که این خانه در آستانه تخریب کامل بوده اما برای بازسازی آن کارهایی انجام شده و هنوز هم خیلی کار دارد. در این خانه تنها خاطره های نیما، منجمد در قاب های رنگ و رو رفته حضور دارند. بعد از چند کیلومتر از یوش، بلده را می بینید که تنها شهر منطقه است و با گردشی به سمت چپ سراشیبی راه شما را به گردنه سیاه سنگ یعنی فصل مشترک سلسله البرز مرکزی می رساند و از آنجا به جنگل و دریا رهنمون می شود. گردنه سیاه سنگ با ۲ هزار و ۸۰۰ متر ارتفاع به خط الرأس نور متصل است و شباهتی به گردنه ژالانه در اورامان حدفاصل مریوان و پاوه دارد. در فاصله ای بسیار کم از بلندترین نقطه این منطقه، جنگل سبز در آن پائین پیش چشمتان گسترده شده و دریا خود را پشت مه پنهان کرده است. اقلیم و پوشش گیاهی کاملاً متفاوت است. در دل شیب، جاهایی نسبتاً هموار، وسیع و سرسبز با کلبه هایی در آن به چشم می خورد که مقر چوپان ها و گله در تابستان است. چوپان ها گله را در مرتع رها می کنند و خودشان هم در کلبه ها می خوابند. اگر هنگام شب رفتید، فرصت خوبی است تا شب کوهستان را تجربه کنید و صبحگاه با صدای سگ ها بیدار شوید و ببینید که مه از پائین رو به بالا می آید و در تپه های اطراف که پر است از درختچه های زرشک سیاه و زالزالک و آلوچه کوهی قدم بزنید و صدای زنگوله بز جلودار گله را از دور بشنوید.
زیبایی و دیگر هیچ : جنگل آب پری بر سر راه نور قرار دارد و به شهر پیوسته است. این بخش از جاده را به همین دلیل جاده آب پری هم می گویند و آبشاری به همین نام هم در خود دارد. سنگ های ریخته شده از کوه بر جاده در چند نقطه، نشان از رانش زمین دارد. یک نکته جالب درباره جاده یوش بلده به نور، کم بودن تعداد ماشین هایی است که از آنجا رفت و آمد می کنند. به ویژه در مسیرهای مرتفع آن هر نیم ساعت یک بار ممکن است صدای موتور ماشینی شما را از طبیعت خالص به دنیای آهن و فلزهای متحرک ببرد. اما چندان نمی پاید؛ همین که ماشین از پیچ بگذرد بار دیگر خود را در آغوش طبیعت کوهستان می یابید که پر است از توان و تعادل و زیبایی. هر چه به شهر نور نزدیک تر می شوید، خلوص طبیعت کم تر و تعداد ماشین هایی که در جاده رفت و آمد می کنند و آدم هایی که برای گردش آمده اند بیشتر می شود، تمشک های کنار جاده آخرین گیاهان این جنگل هستند که در مسیر سفر می بینید و بزودی به شهر نور وارد می شوید. در دل پارک جنگلی نور، راهی کم عرض شما را به مرداب نور می رساند. وسعت مرداب ساکت و آرام تا اندازه ای است که اگر بخواهید دور آن را قدم بزنید، بیش از یک و نیم ساعت طول خواهد کشید. گاه از جلوی پایتان قورباغه ای که برای آفتاب گرفتن از آب بیرون آمده می پرد و خود را باز به آب می افکند. مارهای آبی سرشان از آب بیرون است و تنه درازشان را تاب می دهند و شنا می کنند؛ تنها حرکتی که بر آب ایجاد می شود، همین موج های گرد کوچکی هستند که مارها شناکنان به وجود می آورند.
وجه تسمیه یوش : چند روایت از وجه تسمیه یوش نقل شده است. عده ای معتقدند که یوشی ها از طایفه سلسله ساسانی هستند. قباد دو پسر به نام انوش و کیایوش داشت که از مادر جدا بودند؛ پس از فوت پدر، بین دو برادر نزاعی در گرفت و کیایوش در این جنگ کشته شد. پس از این اتفاق، خانواده کیایوش برادر قتل را به منطقه ییلاقی مورد بحث ما تبعید کردند و این ناحیه به یاد کیایوش به یوش مسمی شد. اما معمرین روستا نقل می کنند که نام قدیم روستا یواش بود و یوش تغییر یافته یواش است. آنان می گویند که نیروهای حکومتی روستا، جلوی کسانی را که برای اولین بار وارد آبادی می شدند می گرفتند و آنان را آهسته و آرام به داخل روستا هدایت می کردند.